Monday 24 December 2007

مبدأ و سرنوشت عالم بر اساس نظریه مهبانگ



یکی از فرضیه ها، یا به عبارت بهتر نظریه ها، در مورد پیدایش جهان که پیروان و طرفداران فراوان دارد نظریه مهبانگ است. بنابراین نظریه جهان بر اساس مدل فریدمن قابل تفسیر است . در مدل فریدمن فرض بر این است که هر چه عالم سردتر می شود گسترش بیشتری می یابد. از یک طرف، هر چه عالم گسترش پیدا می کند سردتر می شود به طوری که وقتی وسعت عالم دو برابر شود دمای آن نصف خواهد شد. از طرف دیگر، چون دما نماینده میانگین انرژی هر ذره مادی است، این سرد شدن جهان اثر مستقیم بر روی ذرات مادی جهان دارد در دمای خیلی زیاد ذرات مادی با چنان سرعتی حرکت می کنند که نیروی جاذبه بین آنها نمی تواند آنها را به سمت یکدیگر جذب کند. یعنی نیروی حاصل از حرکت بیشتر از نیروی جاذبه است. اما به تدریج که ذرات مادی سردتر می شوند از سرعت آنها کاسته می شود و این امکان پیش می آید که نیروی جاذبه غالب گردد و ذرات جذب یکدیگر و حتی با هم ترکیب شوند. از طرف دیگر، نوع ذرات مادی موجود در عالم به دمای عالم بستگی دارد. در دماهای زیاد وقتی دو ذره به هم برخورد می کنند، به علت انرژی زیادی که دارند، قادر به تولید تعداد زیادی زوج ذره – پاد ذره هستند. اگرچه، امکان دارد این زوج ها نابود شوند، اما در دمای زیاد، سرعت تولید آنها خیلی بیشتر از سرعت نابودی آنها خواهد بود. از طرف دیگر، وقتی دما کم می شود، سرعت ایجاد زوج های ذره – پاد ذره خیلی کمتر از سرعت نابودی این زوج ها خواهد شد ( توجه داشته باشید که ذره و پاد ذره وقتی کنار هم قرار گیرند خود به خود یکدیگر را از میان می برند ). دمای زیاد میزان سرعت حرکت را بالا می برد. همچنین، سرعت زیاد اجازه نمی دهد که زوج های ذره – پاد ذره کنار هم قرار گیرند تا یکدیگر را از بین ببرند.
در نقطه مهبانگ جرم عالم نزدیک به بی نهایت، اندازه آن نزدیک به صفر و دمای آن نیز در حد بی نهایت بوده است. اما، بر اثر مهبانگ، در یک لحظه بسیار کوتاه عالم گسترش یافته و دمای آن به سرعت کم شده است. به طوری که می توان گفت در زمانی معادل یک ثانیه بعد از مهبانگ دمای جهان از مقدار بی نهایت به حدی معادل 10 بیلیون درجه سانتیگراد کاهش پیدا کرده است. گرچه این دما بیش از هزار برابر دما در مرکز خورشید است، اما، رسیدن به این دما چیزی غیر ممکن نیست ( در حال حاضر می توان با انفجار بمب هیدروژنی بسیار قوی در یک محیط بسته و کوچک به این دما رسید ). در لحظات اولیه بعد از مهبانگ جهان از ذرات فوتون، الکترون، نوترینو، پاد نوترینو، نوترون ( به مقدار کم ) و پاد نوترون تشکیل شده بود. ذرات فوتون، الکترون، نوترینو، و پاد نوترینو ذرات سبکی هستند که تنها نیروی الکترومغناطیسی یا هسته ای ضعیف بر آنها مؤثر است. علاوه بر این ذرات، تعداد کمی نوترون، پاد نوترون، و پروتون نیز وجود داشته که مجموع جرم جهان بعد از انفجار بزرگ را تشکیل می داده اند. تولید الکترون – پاد الکترون، بر اثر برخورد ذرات با یکدیگر، کمتر از مقدار نابودی آنها بوده است. در نتیجه، تقریباً تمام الکترون ها و پاد الکترون ها یکدیگر را خنثی کرده و به فوتون تبدیل شده اند. تنها تعداد کمی از الکترون ها که از دست پاد الکترون ها جان سالم به در برده اند، باقی مانده اند. از طرف دیگر، نوترینوها و پاد نوترینوها که دارای نیروی کنش و واکنش بسیار ضعیفی بوده اند، یکدیگر را با سرعت خیلی کمتری خنثی کرده اند. از طرف دیگر، الکترون ها و پاد الکترون ها، به دلیل این که دارای بار الکتریکی هستند، با سرعت خیلی زیادی یکدیگر را از بین برده و به فوتون تبدیل شده اند. به خاطر اختلاف سرعت نابودی الکترون ها و نوترینوها، پس از گذشت زمان، الکترون ها به سرعت کم شده و مقدار عظیمی از آنها به فوتون تبدیل شدند و در عوض تعداد بسیار زیادی از نوترینوها و پاد نوترینوها عالم را پر کردند. حتی، بعضی اعتقاد دارند که امروزه هم این نوترینوها وجود دارند، ولی، چون دمای آنها بسیار کم و جرم آنها ناچیز است برای ما قابل تشخیص نیستند. بعضی عقیده دارند که چون نوترینوها دارای جرم بسیار کمی هستند اگر مقدار زیادی از آنها در یک نقطه جمع گردند، شاید بتوان از طریق نیروی جاذبه آنها به وجودشان پی برد. وجود این ذرات، به هر شکل که ثابت شود، کمک بزرگی به نظریه مهبانگ خواهد کرد.
زمانی کمتر از یـک صد ثانیه بعد از مـهبانگ دمـای جــهان بایستی به یک میلیون درجه سقوط کرده باشد. در چنین دمایی دیگر پروتون ها و نوترون ها انرژی کافی برای فرار از میدان نیروی هسته ای قوی را ندارند و شروع به ترکیب شدن با یکدیگر می کنند و هسته اتم دوتریم که همان هیدروژن سنگین است به وجود می آید. بعد از آن هسته های دوتریم به نوبه خود با هم ترکیب می شوند و هسته هلیم را می سازند که دارای 2 نوترون و 2 پروتون است.عده ای از دانشمندان عقیده دارند که در این زمان مقدار کمی از مواد سنگین تر مانند لیتیم و بریلیم نیز ساخته شده است. با محاسبه های دقیق می توان نتیجه گرفت که در این مدل مخصوص از عالم، یعنی مدل مهبانگ، با گرمای زیاد به اندازه یک چهارم تمام پروتون ها و نوترون ها به هسته هلیم و هیدروژن سنگین تبدیل شدند و بقیه در حالی که تحت تغییر و تحول درونی قرار گرفتند، در نهایت، هسته هیدروژن معمولی را تشکیل دادند.
نظریه پیدایش جهان بر اثر مهبانگ با دمای بسیار زیاد را جرج گاموف در مقاله ای که در سال 1947 میلادی منتشر شد مطرح کرد. عنوان این مقاله " شروع عالم " نام داشت و دو نفر دیگر از شاگردان گاموف به نام های هانس بته و رالف آلفر نیز سهم به سزایی در انتشار این نظریه داشتند. در این مقاله گاموف و همکارانش ادعا می کنند که هنوز تابش هایی که به صورت فوتون ها از لحظات اول پیدایش عالم، بر اثر دمای زیاد، به وجود آمده اند، وجود دارند. اما دمای این فوتون ها بسیار کم شده و شاید به صفر مطلق، یعنی 270 – درجۀ سانتیگراد، رسیده است. دمای پایین، انرژی فوتون ها را تا آنجا کم کرده که ما از وجود آنها بی خبر هستیم، لیکن آنها هنوز در فضا پراکنده هستند. همین فوتونها بودند که در سال 1965 میلادی با دستگاهی که پنزیاس و ویلسون برای گرفتن امواج رادیویی نصب کرده بودند کشف شدند.
زمانی که گاموف نظریه خود را در مورد شروع عالم انتشار داد، هنوز وسایل لازم برای محاسبه های دقیق که صحت این نظریه را تأیید کند وجود نداشت. دانش ما در مورد کنش و واکنش هسته ای نوترون ها و پروتون ها نیز خیلی کمتر از امروز بود. اخیراً، با داشتن علم کافی راجع به طرز کار نوترون ها و پروتون ها در میدان های هسته ای و در دست بودن کامپیوترهای بسیار سریع، دانشمندان توانسته اند محاسبات دقیق که برای نشان دادن صحت نظریه گاموف لازم است انجام دهند. نه یک نفر، بلکه چندین گروه مختلف در نقاط مختلف دنیا و به طور مستقل از یکدیگر این کار را انجام داده اند و همه به نتایجی بسیار مثبت رسیده اند. با تکیه بر نتیجه این محاسبه ها می توان گفت که فرض گاموف تقریباً صحیح ترین تصویری است که ما از پیدایش جهان می توانیم داشته باشیم. با توجه به محاسبه های دقیق ریاضی می توان نتیجه گرفت که تنها چند ساعت پس از مهبانگ تولید هلیم به کلی قطع شده است. از این لحظه تا مدتی قریب به یک میلیون سال جهان به سرعت گسترش یافته بدون آن که چیز تازه ای به وجود آید. وجود این گسترش سریع برای پایین آمدن دمای عالم لازم بوده است. زمانی که دمای جهان به جایی می رسد که دیگر الکترون ها و هسته های اتمی، به دلیل نداشتن انرژی کافی، نمی توانند از میدان الکترومغناطیسی، که بر اثر بار منفی الکترون ها و بار مثبت پروتون ها به وجود آمده بود، فرار کنند، شرایط مناسب برای تولید اتم های دیگر به وجود می آید. از این زمان به بعد، اتم های مختلف با ترتیبی منظم به وجود می آیند. هر چه دمای جهان کم می شود از گسترش جهان کاسته می شود تا آنجا که بعضی از مناطق جهان بر اثر نیروی جاذبه از گسترش باز می ایستد.
در مناطقی که سرد می شوند چون گسترش یا کاملاً متوقف شده است و یا با سرعتی خیلی کم ( چیزی معادل یک صدم در هر یک میلیون سال ) ادامه دارد، اتم ها که دیگر نمی توانند از میدان جاذبه فرار کنند به درون هم سقوط می کنند. از طرف دیگر، نیروی جاذبه وارد بر منطقه ای که از گسترش باز مانده است باعث می شود که این منطقه را به دوران دور خودش وادارد. هرچه اتم ها متراکم می شوند سرعت این دوران بیشتر می شود، تا آنجا که سرعت چرخش منطقه به جایی می رسد که نیروی گریز از مرکز جاذبه را خنثی می کند و به این شکل اولین کهکشان ها با مدار گردش دایره شکل به وجود آمده اند. مسیر این کهکشان ها گرچه دایره کامل نیست، ولی ، همواره یک مسیر بسته و در اکثر موارد بسیار نزدیک به دایره است. مناطقی از جهان که در مجاورت نیروهای جاذبه قوی نبوده اند به دوران در نیامده اند و این مناطق موسوم به کهکشان های سهمی شکل یا غیر دوار هستند. درون این کهکشان ها، ستارگان و مناطق دورانی فراوان وجود دارد، لیکن، خود کهکشان دارای حرکت دورانی نیست. در کهکشان های دوار عمل انقباض، به خاطر تعادلی که بین نیروی جاذبه و نیروی گریز از مرکز به وجود آمده است، دیگر انجام نمی گیرد و یک حالت تعادل همه جانبه به وجود می آید.
همان طور که گفتیم کهکشان های غیر دوّار که خود دارای حرکت دورانی نیستند قسمت های درونی آنها تحت جاذبه خود کهکشان، دارای حرکت دورانی شده اند و به دور مرکز کهکشان می گردند. نیروی حاصل از دوران قسمت های مختلف کهکشان های غیر دوّار خود باعث می شود که درون کهکشان حالت تعادل به وجود آید و عمل انقباض و سقوط اتم ها کم کم به پایان برسد.
به مرور زمان، گازهای هیدروژن و هلیم درون کهکشان ها به صورت ابرهای عظیمی از هم جدا می شوند. این ابرها به دلیل این که تعادل نیروی جاذبه آنها به هم خورده است، دوباره در خود سقوط می کنند و از برخورد اتم ها با یکدیگر دوباره دما بالا می رود تا آنجا که می تواند هیدروژن را به هلیم تبدیل کند. گرمای حاصل از این عمل فشار گاز را زیاد می کند و از سقوط ابرهای عظیم در خودشان جلوگیری می کند. این فرآیند همان مسیر پیدایش ستارگان است. تا زمانی که در این ابرهای پراکنده مقدار کافی هیدروژن برای ایجاد هلیم و سوخت سوخت کافی برای بالا نگاه داشتن دما وجود دارد، آنها در حال تعادل با جاذبه خود باقی می مانند. خورشید یکی از ستارگانی است که در حدود پنج بیلیون سال قبل به این شکل به وجود آمده است و میلیون ها سال است که در حالت تعادل وجود دارد.
تعادل پایدار توده های گاز رابطه مستقیم با فشار گاز دارد. به این معنا که هر چه ستاره ای سنگین تر باشد نیاز به دمای بیشتر و در نتیجه باقی ماندن در حال تعادل خواهد داشت. برای ایجاد دمای بیشتر بایستی با سرعت بیشتری ذخیره سوخت ستاره مصرف شود. در نتیجه، به نظر می رسد که هر چه یک ستاره سنگین تر باشد سوخت خودش را سریع تر مصرف می کند و در نتیجه عمرش کمتر خواهد بود. بد نیست بدانیم، کم عمرترین و جوان ترین ستارگانی که می شناسیم بیش از یک صد میلیون سال عمر دارند.
وقتی در ستارگان سنگین حرارت از حد معینی تجاوز کند این ستارگان علاوه بر گاز هلیم می توانند گازهای سنگین مانند کربن و اکسیژن ایجاد کنند. اما این گازها مقدار زیادی انرژی تولید نخواهند کرد و در نتیجه یک حالت بحرانی به وجود می آید. این مسئله که بین این حالت بحرانی تا زمان نابودی یا خاموشی ستاره چه پیش می آید به درستی معلوم نیست. یک حدس علمی که با معادله های ریاضی ناسازگار نیست این است که قسمت درونی ستاره به مرور به ستاره خاموشی، از یکی از انواع ستارگان خاموش ( سیاهچاله ها ). در می آید و قسمت خارجی ستاره بر اثر انفجار عظیمی به فضا پرتاپ می شود و انرژی این انفجار آنچنان است که تمام ستارگان دیگر کهکشان را روشن تر جلوه خواهد داد. این ستارگان در اواخر عمرشان عناصر سنگین تری در سطح خارجی خود تولید می کنند و این عناصر در موفع انفجار جدار خارجی ستاره، در فضای کهکشان پخش شده و خود هسته مرکزی ستارگان تازه ای می گردند که اینها را ستارگان نسل دوم، سوم، و غیره می نامند.
در حدود پنج بیلیون سال قبل بر اثر انفجار ستاره ای در کهکشان سحابی مقداری از اجسام سنگین این ستاره به درون ابرهایی از گازهای هلیم و هیدروژن پرتاب شد و خود هسته ای برای ایجاد خورشید ما و سیارات آن گردید. مقدار زیادی از این گازها در اطراف یکی از این اجسام سنگین جمع شدند و خورشید ما را به وجود آوردند. بقیه گازها از میدان جاذبه خورشید فرار کردند و اجسام سنگین تری که درون این گاز ها بود موفق به فرار از جاذبه خورشید نشدند و امروز آنها را سیارات منظومه شمسی می نامیم که زمین ما، با تمام عظمتش، خود یکی از این ذرات است.
خلاصه نظریه گاموف این است که جهان پس از یک انفجار بسیار عظیم با دمای بسیار زیاد شروع شد و از آن لحظه به بعد در حال گسترش و سرد شدن است. این نظریه مورد قبول همه اهل علم و حتی اخیراً کلیسا نیز آن را قبول کرده و اعلان نموده است که با تعلیمات کلیسا ناسازگار نیست.
با تمام این اوصاف چند سؤال بسیار مهم باقی می ماند که این نظریه قادر به پاسخگویی به آنها نیست. چهار سؤال از این سؤال ها عبارتند از :
1 – چرا عالم اولیه آنقدر گرم بوده، آیا این گرمای سرسام آور قبل از مهبانگ ایجاد شده، و مهبانگ را به وجود آورده است، یا اول مهبانگ بوده و بر اثر مهبانگ بوده که این گرما به وجود آمده است؟ نه نظریۀ گاموف و نه نظریه های دیگر که معتقد به مهبانگ هستند هیچ گونه اطلاعی در مورد قبل از مهبانگ، حتی یک بیلیونیم ثانیه قبل از مهبانگ، به دست نمی دهند. پس، نه می توان اظهار کرد که مهبانگ به چه دلیل به وجود آمده و نه می توان گفت دمای بسیار زیاد جهان اولیه از چه چیز به وجود آمده است. بنابر نظریه گاموف، پس از انفجار و بر اساس دمای فوق العاده زیاد بود که گاز هلیم تولید شد. پس نمی توان اظهار نمود که دمای اولیه جهان بر اثر سوختن هیدروژن به وجود آمده است.
2 – چرا عالم این چنین یکنواخت و یک شکل است و از هر سو که بدان بنگریم یکسان جلوه می کند؟ منظور از نگریستن در اینجا مشاهده نورها و امواج رادیویی است که از سراسر عالم به ما می رسند. به عنوان مثال، می دانیم که دمای امواج الکترومغناطیسی از هر کجای عالم که گسیل شده باشد یکی است. در اینجا بایستی تذکر داد که واژه " یکنواخت " و یا " هم شکل " در مقیاس نظریه نسبیت عام به کار برده می شود. مقیاس های نظریه نسبیت عام همگی مقیاس های بی نهایت بزرگ هستند و محاسبه های نظریه نسبیت عام بر اساس سرعت نور انجام می شود. در چنین مقیاسی است که می گوییم از هر کجای عالم که جهان را مشاهده کنیم به یک شکل دیده خواهد شد.
3 – چگونه عالم پس از مهبانگ با سرعتی آن چنان دقیق شروع به گسترش کرد که دیگر مجال برگشت به حالت اولیه پیش نیامد. نکته بسیار جالب توجه این است که امروزه با کمک فرمول های ریاضی و کامپیوترهای بسیار سریع ثابت شده است که اگر سرعت گسترش جهان پس از مهبانگ به اندازه یک تریلیونیم کمتر از آنچه که بود، می بود، عالم قبل از این که به صورت امروزی خود درآید دوباره منقبض می شد وشاید به حالت اولیه خود در می آمد. فرض کنید، سرعت گسترش جهان بلافاصله پس از مهبانگ را با c نشان دهیم، حال اگر به جای c، این سرعت معادل 00000000000000001/0 – c می بود جهان در مدتی کمتر از 5 بیلیون سال دوباره به حالت اولیه خود برمی گشت . حال، این سؤال پیش می آید که این سرعت دقیق c چگونه به وجود می آمد؟ آیا بر حسب تصادف بود؟ آیا نیروهایی که به قبل از مهبانگ مربوط می شوند با چنین دقتی سرعت c را محاسبه کردند؟ آنچه مسلم است هیچ یک از نظریه هایی که امروزه می شناسیم نمی توانند به این سؤال ها پاسخ دهند. حتی هیچ یک از نظریه های شناخته شده این سؤال ها را پیش بینی نکرده اند.
4 – همان طور که گفتیم کهکشان های مختلف عالم و مناطق متفاوت جهان تحت اثر اختلاف بسیار کمی که در چگالی گازهای اولیه، پس از مهبانگ، وجود داشته است به وجود آمده اند. دلیل پیدایش این اختلاف در گازهای اولیه چه بوده است؟ باز هم هیچ یک از نظریه های فعلی جوابی قانع کننده برای این سؤال ارائه نداده است.
همان طور که می بینیم هر چه بیشتر بدانیم، در حقیقت، به نادانسته های خود اضافه می کنیم. نویسندگان، دانشمندان، و فیلسوفان بزرگ سعی کردند به این سؤال ها و سؤالاتی از این قبیل در مورد پیدایش عالم و گسترش آن جوابی بدهند. اما، هیچ یک نتوانسته اند با توضیحات خود، حتی خودشان را قانع کنند. بسیاری سعی کرده اند که نظریه نسبیت عام را طوری تعمیم دهند که این نظریه به سؤال های بالا پاسخی منطقی بدهد. بر اساس این نظریه، جهان باید دارای ابتدایی باشد که همان نقطه مهبانگ است. اگر این مسئله را قبول کنیم، آن وقت بر اساس نظریه ها و معادله های ریاضی بایستی بتوانیم آینده عالم را، در مقیاس همان نسبیت عام، به دقت پیش بینی کنیم. زیرا، فرض بر این است که عالم از چند لحظه بعد از مهبانگ تابع این قوانین ریاضی بوده و برای همیشه خواهد بود. بنابراین ، دیده می شود که نظریه نسبیت عام، که تقریباً تنها امید دانشمندان قرن بیستم بود، به کلی عاجز می ماند و نمی تواند جوابی برای سوال های ما ارائه دهد. آنچه که مسلم است باید بگوییم که وقایع عالم به صورت تصادفی و بر اساس حساب احتمالات نمی توانند به وجود آمده باشند. زیرا، وقتی احتمال هر واقعه ای را که بعد از مهبانگ صورت گرفته حساب کنیم به رقمی بسیار نزدیک به صفر مطلق می رسیم . این محاسبه بدون استثناء در مورد تمام وقایع جهان صدق می کند. به خصوص که اکثر وقایع جهان وقایعی پیوسته و زنجیره ای هستند و احتمالات آنها باید به صورت زنجیره ای حساب شود.
هر پدیده ای را در عالم در نظر بگیریم، چه این پدیده یک باکتری از میلیون ها باکتری باشد که در کاسه ماست سر سفره شماست و چه مقدار جرم بیلیون ها ستاره کهکشان سحابی، احتمال تصادفی بودن این پدیده بیلیون ها برابر کمتر از احتمال این است که مثلاً گربه ای بر روی پیانو راه برود و تمام شاهکارهای یک موسیقیدان مشهور را بنوازد و یا میمونی پشت ماشین کامپیوتر قرار بگیرد و شاهنامه فردوسی را تصنیف کند.
تعداد زیادی از دانشمندان معتقدند تا زمانی که یک قانون و یا نظریه پیدا نشود که اتحادی ناگسستنی بین قوانین مکانیک کونتومی و قوانین نسبیت عام ایجاد کند، پاسخ به سؤالاتی که در مورد پیدایش عالم مطرح گردید غیر ممکن است. به خصوص سؤالاتی که در مورد شرایط اولیه پیدایش جهان پیش آمده است بدون استثناء همگی بدون جواب خواهند ماند. اگر هم جواب هایی مطرح شده است یا دچار ناسازگاری و یا با نظریه ها و اصول ثابت شده ناسازگارند. یکی از دانشمندان که سخت می کوشد تا شاید نظریه همبستگی میان نسبیت عام و مکانیک کوانتومی را سر و سامان بدهد استیفن هاوکینگ استاد فیزیک و ریاضی دانشگاه کمبریج است.
بعضی معتقدند، شاید عالم های متفاوت با شرایط مختلف و حتی زمان و قوانین فیزیکی مختلف وجود دارد. بعضی نیز می گویند، شاید یک عالم وجود دارد که دارای مناطق مختلف است و این مناطق دارای شرایط مختلف و قوانین گوناگون هستند. اینها عقیده دارند که تنها در بعضی از این مناطق و یا عالم های مختلف شرایط برای تکامل، به شکل که ما تکامل را می شناسیم، وجود داشته است. وقتی از این دسته بپرسیم که چرا جهان ما و یا منطقه ای از جهان که ما بدان تعلق داریم بدین گونه که دیده و احساس می شود است، به سفسطه روی می آورند و می گویند اگر این چنین نبود، در اینجا نبودیم و در منطقه دیگر و یا شاید در عالم دیگری می بودیم.
منبع : سیری کوتاه در سرگذشت عالم – دکتر علی بهفروز – فصل ششم : مبدأ و سرنوشت عالم

Tuesday 18 December 2007

طوفان در ماه



آيا باور می‌کنيد که در ماه طوفان بيايد. ماه فاقد اتمسفر است و آنچه ما از طوفان به خاطر داريم جابجايی سريع و کوبنده لايه های مختلف اتمسفر است. در ماه هم طوفان می آيد ولی تعريف طوفان در ماه با زمين تفاوت دارد. همانطور که می دانيد شب در قمر کوچک ما حدود دو هفته به درازا مي‌کشد. مرز اين شب طولاني و منجمد با روز داغ و تفديده ماه دقيقاً يك خط است كه از قطب شمال ماه به قطب جنوب آن كشيده مي‌شود. اين موضوع به دليل فقدان جو در ماه است. بنابراين پديده روشن و يا تاريك شدن تدريجي كه ما در روي زمين آن را بارها و بارها تجربه كرده‌ايم، در ماه وجود ندارد. در اين قمر زيبا مي‌توان خط حركت شب يا روز روي سطح را به وضوح مشاهده كرد.
اگر شانس يارتان باشد و قادر به بودن در خط گذر شب به روز ماه باشيد، طوفان عظيمي از غبار را مشاهده خواهيد كرد كه پس از يك شب يخزده، با رؤيت خورشيد گرمابخش در آسمان ماه به پايكوبي مي‌پردازند. آيا اين يك افسانه است؟ پاسخ منفي است زيرا سند و گواه زنده‌اي نيز براي اين موضوع وجود دارد.
يكي از مأموريتهاي سرنشينان آپولوي 17 در سال 1972 نصب دستگاهي به نام "LEAM" روي سطح ماه بود. تيموتي استابز از مركز پروازهاي فضايي گودارد توضيح مي‌دهد كه اين وسيله براي بررسي غبار يا ذراتي كه در اثر برخورد سنگهاي سرگردان به سطح ماه، از سطح اين قمر جدا شده و راه فضا را در پيش مي‌گيرند، طراحي شده بود.جعبه سفيدی که در جلوی تصوير بالا روی چهار پايه قرار دارد LEAM است.
بيليونها سال پيش سطح ماه در معرض برخوردهاي سنگيني قرار داشت كه هم‌اكنون نيز گاه‌گاهي روي مي‌دهد. غبار ناشي از اين برخوردها تمام سطح ماه را پوشانده است. مححقان پروژه آپولو مي‌خواستند بدانند كه چه مقدار غبار در اثر اين برخوردها به فضا بلند مي‌شود و چه بر سر آنها مي‌آيد. LEAM به گونه‌اي طراحي شده بود كه مي‌توانست با استفاده از سه سنسور خود سرعت ، انرژي و جهت ذرات به هوابلند شده را در سه جهت بالا، شرق و غرب اندازه ‌گيري كند.
اين داده‌هاي قديمي هم‌اكنون توسط گروه‌هاي مستقل و جداگانه‌اي از دانشمندان ناسا و دانشگاه‌هاي مختلف بررسي و آناليز مي‌شود. "گري اُلُافت" از دانشكده معادن كلرادو در گلدن، يكي از آنها است. او مي‌گويد: "واقعاً شگفت انگيز است. هر بار كه صبح از راه مي‌رسد جمعيت غبار به شدت افزايش پيدا مي‌كند. آنها در همه جهت حركت مي‌كنند و سرعتشان خيلي كمتر از سرعتي است كه ما براي ذرات جهنده ناشي از برخورد انتظار داريم."
در توضيح علت اين ماجرا استابز ايده جالبي دارد: "قسمت روز ماه داراي شارژ مثبت و بخش تاريك آن داراي شارژ منفي است. زماني كه خط شب و روز حركت مي‌كند، ذرات باردارشده در اثر نيروي الكترواستاتيكي به جنبش در مي‌آيند. كروي بودن ماه برايند نيروها را تقريباً افقي مي‌كند و بنابراين ما شاهد حركت طوفاني از غبار مي‌شويم."
اُلُافت در ادامه سخنان استابز افزود: "موضوع جالب ديگر چند ساعتي پس از طلوع خورشيد روي مي‌دهد، در هر بار طلوع خورشيد و پس از طي چند ساعتي دماي دستگاه LEAM به شدت افزايش مي‌يافت و به دماي جوش آب مي‌رسيد تا جاييكه دستگاه به علت دماي بسيار زياد خود را خاموش مي‌كرد. اين موضوع مي‌توانست ناشي از چسبيدن غبار باردار شده بر سطح دستگاه باشد. در نتيجه سطح دستگاه كدر شده و انرژي بيشتري جذب مي‌كرد كه منتج به افزايش دما مي‌شد." هيچ ‌كس در اين مورد مطمئن نيست. LEAM براي مدت كوتاهي فعال بود وداده جمع‌آوري و ارسال مي‌كرد. حدود 620 ساعت در شب و 150 ساعت در روز و بعد از آن خاموش شد و مأموريت پايان يافت.
فضانوردان نيز ممكن بوده در زماني كه به دور ماه مي‌چرخيدند، اين طوفان صبحگاهي را ديده باشند. خدمه آپولوهاي 8، 10، 12 و 17 در گزارشات خود پديده گرگ‌و‌ميش بودن افق قبل از طلوع خورشيد را گزارش كرده‌اند. اين پديده كه قاعدتاً نبايد در ماه وجود داشته باشد مي‌تواند به دليل وجود غبار در فضا باشد. همچنين فضاپيماي نقشه‌بردار ناسا نيز درست لحظاتي قبل از طلوع و يا چند لحظه بعد از غروب خورشيد، تصاويري از افق سرخ‌رنگ را ثبت كرده‌اند. درست مانند آنچه فضانوردان گزارش كرده بودند.
در تصوير مقابل که در سال ۱۹۹۴ توسط مدارگرد ماه به نام سلمنتاين برداشته شده است روشنايی لبه ماه کاملا مشخص است.
براي درك بهتر اين موضوع ، بايد تا سال 2018 يعني زماني كه مجدداً فضانوردان به ماه باز‌مي‌گردند صبر كنيم. اينبار آنها بر خلاف اسلاف خود اقامتي طولاني خواهند داشت و مسلماً شب و روز ماه را تجربه خواهند كرد. شايد اين طوفان غبار مزاحمي جدي و مشكلي حياتي باشد و شايد منظره‌اي زيبا از حركت در قمري ساكن و كسل‌كننده. بشر هنوز بايد خيلي چيزها در مورد نزديكترين همسايه سماوي خود ياد بگيرد.


اين گزارش دستنويس خدمه آپولو ۱۷ در سال ۱۹۷۲ از طوفان غبار بر سطح ماه است

نقل از دانش فضا

Sunday 16 December 2007

ستارگان



ستاره یك توپ درخشان در فضاست كه مقدار بسیار زیادی نور و انواع دیگر انرژی ها را تولید می كند. خورشید یك ستاره است و انرژی نورانی و گرمایی زمین را تأمین می كند. خورشید یك ستاره با اندازه متوسط است. ستارگان به جز خورشید، شبیه به نقاط چشمك زن نور به نظر می رسند. خورشید از زمین شبیه به یك توپ بزرگ است, زیرا از بقیه ستارگان به زمین نزدیك تر است.
ستارگان می توانند میلیاردها سال زندگی كنند. یك ستاره موقعی متولد می شود كه یك ابر بسیار عظیم از هیدروژن به قدری داغ می شود كه می تواند سوخت هسته ای بسوزاند (مقادیر بسیار زیادی گرما و انرژی تابشی تولید كند). هنگامی كه سوخت هسته ای ستاره تمام می شود (در مدت حدود پنج میلیارد سال)، هسته اش متراكم و به هم فشرده می شود, در حالی که لایه های بیرونی ستاره گسترش پیدا می كند. به این ترتیب ستاره به یك ستاره غول آسا تبدیل می شود كه در نهایت منفجر می شود و به یك شیء سرد و تاریك تبدیل می شود (ستاره بسته به جرمی که داشته به كوتوله سیاه، ستاره نوترونی یا سیاهچاله) تبدیل می شود.
بزرگ ترین ستاره ها, كوتاه ترین دوره زندگی را دارند (میلیاردها سال). بیشتر ستارگانی كه جرم بیشتری دارند و سنگین ترند سریع تر و داغ تر از همتاهای كوچك ترشان (مثل خورشید) می سوزند.
تركیبات تشكیل دهنده ستارگان با استفاده از علم طیف شناسی مطالعه می شود. خورشید و بیشتر ستارگان از گاز و مواد گاز مانند داغ به نام پلاسما درست شده اند. اما بعضی از ستارگان به نام كوتوله های سفید و ستارگان نوترونی شامل اتم های تنگ هم قرار گرفته و به هم چسبیده یا ذرات زیر اتمی هستند. این ستارگان بسیار متراكم تر از هر چیزی كه برروی زمین وجود دارد، هستند.

گروه ستارگان
حدود 75 درصد همه ستارگان عضو سیستم دوتایی یا دوگانه هستند. سیستم دوتایی شامل یك جفت ستاره است كه در فضا نزدیك هم هستند و به دور یكدیگر می گردند. خورشید ما عضو یك سیستم دوگانه نیست.
گروه های بزرگ تری از ستارگان به نام خوشه یا انبوهه هم وجود دارند. اینها تقریباً مجموعه های بدون سازمان و نظم و ترتیب ستارگان هستند. یك خوشه باز مجموعه ای از حدود 1000 ستاره یا بیشتر است. مثال هایی از خوشه های باز پلیادس (Pleiades) و هیادس (Hyades)هستند. مجموعه ای از ستارگان بسیار بزرگ و سازمان یافته به نام كهكشان ها نیز وجود دارند. منظومه شمسی ما در كهكشان راه شیری قرار دارد كه یك كهكشان مارپیچی ست. همه ستارگان به وسیله نیروی جاذبه كنار هم نگه داشته می شوند.


چرا ستارگان چشمك می زنند؟
اگر در یك شب شفاف به ستارگان نگاه كنید به نظرتان می رسد كه چشمك می زنند و میزان درخشش آنها بسیار متفاوت است. همچنین در آسمان شب خیلی آهسته حركت می كنند. اگرشما جهت چند ستاره را در چند ساعت نقشه برداری كنید، مشاهده خواهید كرد كه همه ستارگان خیلی آهسته، تنها به اندازه یك نقطه در آسمان جابه جا می شوند.
وقتی از سطح زمین به ستارگان نگاه می كنیم چشمك می زنند. چون ما آنها را از میان لایه های ضخیم هوای در حال حركت جو زمین مشاهده می كنیم. بنابراین دلیل چشمك زدن ستارگان حركت جو زمین است. همه ستارگان (به جز خورشید) در آسمان زمین به صورت نقطه های ریزی ظاهر می شوند. نور ستاره به صورت اشعه مستقیم وارد جو می شود اما حركت هوا به طور دایم مسیر نور را وقتی از میان جو عبور می كند، تغییر می دهد. همان طور كه نور ستاره از میان تعداد زیاد لایه های جو زمین عبور می كند، بارها و در مسیرهای تصادفی و بدون هدف خم می شود (نور هنگامی كه با تغییر میزان تراكم مواجه می شود- مثل یك بسته از هوای سرد یا هوای داغ- خم می شود. نتیجه این خم شدن تصادفی این است كه ستاره چشمك می زند.
اگر در یك استخر شنا بایستید و به پایین نگاه كنید تأثیر مشابهی را مشاهده می كنید. اگرچه آب تقریباً كاملاً آرام است، به نظر می رسد كه حركت می كند و شكلش تغییر می كند. این وضعیت به خاطر این رخ می دهد كه آب در حال حركت به طور دایم راه اشعه نور را كه از پای شما به چشمانتان می رسد، تغییر می دهد. در این حالت پای شما هم كوتاه تر به نظر می رسد.

درخشش ستارگان
این كه به نظر ما, وقتی از زمین به ستاره نگاه می كنیم, ستاره چقدر می درخشد به دو عامل بستگی دارد:
اول نور واقعی ستاره -مقدار انرژی نورانی ای كه از ستاره خارج می شود- و دوم فاصله زمین تا ستاره. یك ستاره نزدیك كه واقعاً تاریك است می تواند روشن تر از یك ستاره دور كه واقعاً خیلی درخشان است به نظر برسد. برای مثال "آلفا سنتوری A" كمی روشن تر از ستاره شناخته شده ای مثل ریگال (Rigal) به نظر می رسد. در حالی كه آلفا سنتوری A فقط یك صدهزارم انرژی نورانی ای كه ریگال خارج می كند را بیرون می دهد. آلفا سنتوری A به نظر می رسد كه روشن تر است چون فقط یك سیصد و بیست و پنجم فاصله زمین تا ریگال را دارد. آلفا سنتوری 4/4 سال نوری و ریگال 1400 سال نوری از ما فاصله دارند.
سیاره ها معمولاً چشمك نمی زنند چون آنها به قدر كافی به زمین نزدیكند و از زمین بزرگ به نظر می آیند. مگر این كه هوا خیلی زیاد مواج شود. آن وقت است كه آنها هم چشمك می زنند. اگر ما از فضای خارجی تر زمین یا بالای جو (یا از سیاره یا ماهی كه جو ندارند) به ستارگان نگاه می كردیم , می دیدیم كه آنها چشمك نمی زنند.

نزدیك ترین ستاره به زمین كدام است؟
نزدیك ترین ستاره به ما خورشید است. بعد از آن نزدیك ترین ستاره "پروكسیما سنتوری" ست. فاصله خورشید تا این ستاره بیش از 25 تریلیون مایل یا 40 تریلیون كیلومتر است. این فاصله به قدری زیاد است كه نور 2/4 سال نوری طول می كشد تا فاصله دو ستاره را بپیماید. دانشمندان می گویند پروكسیما سنتوری 2/4 سال نوری از خورشید فاصله دارد. یك سال نوری فاصله ای ست كه نور در خلأ در مدت یك سال طی می كند كه مساوی ست با 88/5 تریلیون مایل یا 46/9 تریلیون كیلومتر. پروكسیما سنتوری (Proxima Centauri) بخشی از سیستم چند ستاره ای ست. این سیستم, آلفا سنتوری A و آلفا سنتوری B را هم در خود دارد.

چرا ستارگان داغ و درخشانند؟
ستاره ها تبدیل كننده های هسته ای غول آسایی هستند. در مركز ستاره ها، اتم ها برخوردهای اتمی وحشتناكی با یكدیگر می کنند كه ساختمانشان را تغییر می دهد، از هم تجزیه می شوند و مقدار بی انتهایی انرژی آزاد می كنند. این كار, ستارگان را داغ و درخشان می كند. در بیشتر ستاره ها واكنش اولیه، اتم های هیدروژن را به هلیوم تبدیل می كند كه با آزاد شدن مقادیر بسیار زیادی انرژی همراه است. این واكنش همجوشی هسته ای نامیده می شود. چون هسته (واقع در مركز اتم ها) است كه اتم ها را با هم جوش می دهد. با جوش خوردن هسته ها به هم یك هسته جدید تشكیل می شود.

نام های ستارگان
مردم قدیم می دیدند كه ستاره های مشخصی در الگوهای شكل داری مثل شكل انسان ها، حیوانات یا اشیاء معمولی چیده شده اند. بعضی از این الگوها صورت فلكی نامیده می شوند و اسم آنها از شخصیت های اسطوره ای گرفته شده. برای مثال صورت فلكی اوریون ( Orion ) یا شكارچی به نام یك قهرمان دراسطوره یونانی نام گذاری شده. دب اكبر و دب اصغر هم نام صورت های فلكی دیگری هستند.
امروزه ستاره شناسان نام بعضی ازصورت های فلكی كه به وسیله قدیمی ها توصیف شده را در نام های علمی ستاره ها مورد استفاده قرار می دهند. اتحادیه بین المللی ستاره شناسی (IAU) كه مسئول نام گذاری اجرام آسمانی ست، 88 صورت فلكی را تشخیص داده. این صورت های فلكی آسمان را به طور كامل می پوشانند. در بیشتر موارد روشن ترین ستاره در یك صورت فلكی, نام آلفا- اولین حرف الفبای یونانی- را به عنوان بخشی از نام علمیش به همراه دارد. به عنوان مثال نام علمی ستاره "وگا" روشن ترین ستاره در صورت فلكی "لیرا"، "آلفا لیرا" ست.
دومین ستاره روشن صورت فلكی معمولاً با بتا- دومین حرف الفبای یونانی- نامگذاری می شود. سومین ستاره روشن هم بر اساس همین الفبا گاما نامیده می شود و این روند ادامه دارد.
اما شمار ستارگان شناخته شده به قدری زیاد است كه IAU یك سیستم متفاوت را برای نام گذاری ستارگان تازه كشف شده به كار می برد. بیشتر نام های جدید شامل یك كلمه با اختصار است كه با یك گروه از نشانه ها همراهی می شود. كلمه اختصار برای هر نوع از ستاره فهرستی ست كه اطلاعات مربوط به ستاره را به شكل مرتب می آورد. برای مثال "6350-1302PSR J " نوعی از ستاره است كه به عنوان پولسار (اختر تپنده pulsar) شناخته می شود- بر اساس می شود تشخیص داد پولسار است که PSR در نامش است. بقیه, نشانه هایی هستند كه جهت ستاره و طول و عرض جغرافیایی آن را در آسمان نشان می دهند و... .

چرا ستارگان رنگ های مختلفی دارند؟
اگر با دقت حتی بدون تلسكوپ به آسمان نگاه كنید ردیفی از رنگ, از رنگ مایل به قرمز تا مایل به زرد و مایل به آبی را در ستاره ها خواهید دید. رنگ ستاره به دمای سطحش بستگی دارد. ستاره شناسان دمای ستاره را با واحد "كلوین" در واحد متریك، اندازه گیری می كنند. یك كلوین معادل درست یك درجه سانتی گراد یا سلسیوس یا 8/1 درجه فارنهایت است. مقیاس های كلوین و سلسیوس از نقاط مختلف شروع می شوند. مقیاس كلوین درنقطه 15/273- درجه سانتی گراد شروع می شود. بنابراین دمای صفر كلوین معادل 15/273- درجه سلسیوس یا 67/459- درجه فارنهایت است. دمای صفر درجه سلسیوس یا 32 درجه فارنهایت معادل 15/273 كلوین است.
ستارگان قرمز تیره, دمای سطحشان حدود 2500 كلوین است. دمای سطح یك ستاره قرمز روشن حدود 3500 كلوین است. دمای سطح خورشید و سایر ستارگان زرد حدود 5500 كلوین است. دمای سطح ستارگان آبی از حدود 10000 تا 50000 كلوین است.
اگرچه با چشم غیرمسلح چنین به نظر می رسد كه تنها یك رنگ از یك ستاره خارج می شود, اما در واقع طیفی از رنگ ها از ستاره خارج می شود. شما با استفاده از طیف نما كه رنگ های نور خورشید را جدا می كند و گسترش می دهد می توانید ببینید كه نور ستاره شامل تعداد زیادی از رنگ هاست. در حالی كه به عنوان مثال خورشید بدون تلسكوپ یك ستاره زرد به نظر می رسد. طیف قابل مشاهده شامل همه رنگ های رنگین كمان است. این ردیف رنگ ها از قرمز كه به وسیله فوتون ها (ذرات نور) با حداقل انرژی تولید می شود تا بنفش كه به وسیله فوتون هایی كه بیشترین انرژی را دارند تولید می شود, را در خود دارد.
نور قابل مشاهده تنها یكی از شش نوار تابش الكترومغناطیس است. طیف الکترومغناطیس, انرژی های تابشی از حداقل انرژی تا بیشترین انرژی را شامل می شود. این نوارها عبارت از: امواج رادیویی، اشعه مادون قرمز، نور قابل مشاهده، اشعه ماورای بنفش، اشعه ایكس و اشعه گاما هستند. تركیب همه شش نوار به عنوان طیف الكترومغناطیس شناخته می شود.

Monday 10 December 2007

عناصر حیات در انسلادوس



انسلادوس قمر کوچک زحل بی تردید یکی از تماشایی ترین اجسامی است که در تصاویر شکار شده توسط کاسینی مشاهده می شود.
دانشمندان زمانی نظریات اجمالی خود را را جع به زمین شناسی انسلادوس ارائه کردند که ویجر 2 در آگوست 1981 از فراز این قمر عبور کرد . اما این نظریات کاملا اشتباه و بی اساس از آب در آمد زیرا موقعیت ویجر در آن هنگام طوری بود که تنها قسمت صاف و صیقلی انسلادوس به تصویر کشیده شده بود و دانشمندان تصور کردند که آخرین فعالیت های درونی این قمر مربوط به 100 میلیون سال قبل می شود.اما هیچ یک از دانشمندان نتوانستند توضیح دهند که چگونه این قمر کوچک با قطری معادل 314 مایل توانسته گرمای لازم برای ذوب شدن بدست آورد تا چنین سطح صافی داشته باشد.
پس از ویجر ، انسلادوس برای مدت ها به مشکلی غیر قابل حل برای دانشمندان تبدیل شده بودتا اینکه امسال کاسینی دوربین های قدرتمند خود را برروی آن متمرکز کرد و پس از بررسی نتایج کار کاسینی دانشمندان به این نتیجه رسیدند که احتمالا این قمر کوچک اتمسقری از بخار آب ، کمی نیتروژن ، کربن دی اکسید و دیگر مولکول های آلی دارد که این اتمسفر در قطب جنوب انسلادوس بسیار غلیظ تر است در واقع قطب جنوب آن یک لکه داغ است که دما ای معادل183- در جه سانتی گراد دارد که در مقایسه با دمای مورد انتظار 203- بسیار گرم تر است در نتیجه قطب جنوب انسلادوس یک بستر گرم برای فعالیت های زمین شناسی محسوب می شود . این منطقه از قطب جنوب توسط شکاف های موازی به طول 81 مایل و پهنای 25 مایل بریده شده است این شکاف ها که به نوار ببر (tiger stripes ) معروفند بخار آب و ذرات ریز یخ را از خود به صورت آبفشان و آتشفشان های یخی به بیرون میریزند که به نظر می رسد قدمت این فعالیت ها مربوط به 1000 سال پیش باشد.
هرچند کاسینی تا کنون نتوانسته در تصاویر خود این آبفشان ها و یا آتشفشان های یخی را آشکار کند اما دریاچه های آمونیاک و بخار آب خالص موجود در انسلادوس نشانه هایی از وجود چنین آب فشان ها و آتشفشان هایی از آب خاص برروی روی انسلادوس است . این مواد یخی احتمالا منبع اصلی تجدید ذرات حلقه E زحل می باشد . دانشمندان احتمال می دهند این گونه فعالیت های ژئو فیزیکی بوسیله آب مایع جاری در زیر سطح انسلادوس بوجود آمده باشد .دانشمندان توانسته اند مواد آلی شامل کربن ، کربن دی اکسید و دیگر مشتقات کربن مانند اتان ، متان و اتیلن را در نوار ببر پیدا کننداما هنوز تنوانسته اند با استفاده از طیف سنجی در نور مرئی و مادون قرمز نیتروژن موجود بر انسلادوس را آشکار کنند .
به عقیده دانشمندان متان موجود در انسلادوس به هنگام تشکیل منظومه شمسی در داخل آن حبس شده و اکنون از هواکش هایموجود در نوار ببر خارج می شود .دانشمندان امیدوارند در تلاش های بعدی کاسینی نیتروژن موجود برروی انسلادوس را نیز آشکار کنند.زیرا مواد آلی به همراه آب و نیتروژن می توانند ساختمان بنیادی حیات را شکل دهند.
به گفته رابرت برون از پژوهشگران پروژه کاسینی آنچه در انسلادوس رخ می دهد هنوز برای ما واضح نیست اما بی شک انسلادوس هم مانند مرخ و اروپا(قمر مشتری) از گزینه های جستوجوی حیات در آینده محسوب می شود.

منبع : پارس اسکای

Friday 7 December 2007

بشقاب پرنده واقعیت یا ساخته ذهن بشر (UFO)




بشقاب پرنده (UFO)
شايد شروعي براي دوران جديد بشقابهاي پرنده را بتوان سالهاي 1946 و 1947 دانست . در اين سالها كه جامعه انساني از پيشرفتهاي علمي و فني خود كاملا به وجد آمده بود؛ به يكباره گزارشهاي فراواني از مشاهده اجرام پرنده ناشناس در گوشه و كنار آمريكا و اروپا منتشر شد . در ابتدا گمان مي شد اين اجرام نوعي ابزار پروازي جديد و ساخت شوروي سابق است كه اينك در آغاز جنگ سرد قرار است نقش جاسوسهاي هوايي بلوك شرق را بر عهده گيرد اما انتشار گزارش رويت اين سفاين بيگانه! بر فراز كاخ كرملين در مسكو و سپس نقاط ديگر شوروي و انتشار اين نكته كه روسها هم مدتي است با اين ميهمانان ناخوانده درگير هستند توجه دانشمندان را به سوي پاسخ متفاوتي رهنمون ساخت.
سازمانهاي هوايي و فضايي دو قدرت شرق و غرب هريك كميسيونهاي ويژه اي را براي بررسي اين موارد ترتيب دادند هدف اصلي اين كميسيونها پاسخ به دو سوال اصل بود نخست آنكه اجرامي كه رصد آنها توسط گروهي از افراد از طيفهاي مختلف از كشاورز گرفته تا خلبانها و حتي برخي از فضانوران گزارش مي شد آيا واقعا وجود دارند و اگر اينطور است منشا آنها چيست ؟ و دوم اينكه آيااين اجرام خطري براي امنيت ملي كشورها و در مرحله بعد زمين به بار خواهند آورد؟ يكي از اين كميسيونها در سال 1953 تاسيس شد و به بررسي دقيق تمام گزارشهاي منتشر شده تا آن موقع پرداخت و در سال 1954 گزارش اين كميسيون منتشر شد در اين گزارش سعي شده بود با دلايل علمي وجود يوفوها به چالش كشيده شود. اگرچه انتظار مي رفت با انتشار اين گزارش داستان بشقابهاي پرنده پايان پذيرد اما سيل مشاهدات ادامه داشت و در نهايت در سال 1956 سازمان نيكاپ (NICAP) يا كميته ملي تحقيقات پديده هاي فضايي مسوليت تحقيق را بر عهده گرفت اين كميسيون با عضويت چندين مقام هوانوردي و اعضا سابق CIA تلاش داشت تا به توضيحي دقيق دست يابد.
در همان زمان پروژه معروف به كتاب آبي كه هدفش بررسي دقيق گزارشهاي مربوط به اين موارد بود آغاز شد و البته هيچگاه گزارش نهايي آن فرصت انتشار نيافت چراكه در 27 اوت 1966 به دليل اختلالي كه در سيستم مخابرات پايگاه استرتژيك موشكهاي قاره پيما در داكوتاي شمالي و همزمان با رويت شيء پرنده ناشناسي رخ داد ، جانسون رييس جمهور وقت آمريكا را وادار كرد تا دستور تشكيل يك كميسيون ديگر به سرپرستي ادوارد كندون را صادركند.. وي و همكارانش به بررسي بيش از 100 مورد از معتبرترين گزارشها پرداختند. اعضا اين كميسيون 60 نفره كه اعضا ان را تيمي از اخترشناسان ، مهندسان ، خلبانان و حتي روانشناسان تشيكل مي دادند؛ سرانجام نتيجه اين تحقيق را كه به گزارش كندون مشهور شد در 1000 صفحه و با تاييد آكادمي ملي علوم امريكا ، منتشر كردند.
در اين گزارش مفصل اعلام شده بود تمامي موارد بررسي شده در اين گزارش داراي توضيحات علمي و قابل قبول بوده و ارتباطي با موجودات هوشمند فرازميني يا فعاليتهاي جاسوسي ديگر كشورها ندارند. در روسيه نيز داستان با عاقبتي مشابه مواجه شد. يك گروه 18 نفره به نام كميسيون دايمي امور فضايي مسوليت بررسي اين گزارشها را بر عهده داشت و پس از آن نيز كميسيون علمي شوروي به بررسي دقيق آنها پرداخت و سرانجام اعلام شد كه بررسي تمام گزارشات رسيده نشان از آن دارد تمام اينموارد داراي منشا طبيعي بوده اند و هيچ موردي به صورت مشكوك باقي نمانده است.
اين گزارش ها اگرچه با ذايقه علاقمندان ارتباط با موجودات فضايي سازگاري نداشت اما انجام آنها نشان از اهميت يافتن اين موضوع در بين اذهان علمي جامعه داشت اينك طبقه بنديهاي گوناگوني براي اين اشيا ناشناس انجام شده بود. گزارشهاي معتبر در سه دسته با عنوان برخورد نزديك از نوع اول تا سوم دسته بندي مي شد. در برخورد نوع اول افراد تنها اين اشيا را مي ديدند ، در نوع دوم علاوه بر ديدار با آنها صداي اين اشيا نيز به گوش مي رسيد و در برخورد نزديك از نوع سوم علاوه بر ديدن سفاين بيگانه وشنيدن صداي آنها ملاقاتهايي نيز بين سرنشينان آن با زمينيان گزارش مي شد.
اگرچه با گذشت زمان از تعداد اين گزارش ها كاسته شد اما اين به معني متوقف شدن آنها نبود. هنوز بيش از يكسال از ادعاي پزشكان فرقه" رائلي" مبني بر موفقيت در شبيه سازي انسان نمي گذرد . اعضا اين فرقه كه خبر اين فعاليت آنها چندي پيش تيتر اول تمام خبرگزاريهاي جهان بود خود را مريد مردي به نام "رائل" مي دانند وي معتقد است در يكي از كوهنورديهاي هفتگي خود در آمريكا با موجودات فضايي ملاقات كرده و آنها به او اعلام داشته اند كه به زودي براي ملاقات دوباره به زمين بازخواهند گشت و ضمن آموزش روش كلونينگ انسان به او از او خواسته اند زمينه را براي بازگشت آنها آماده كند!
... در دوره جديد كه موج رويت بشقابهاي پرنده به اوج رسيد نام ايران نيز در بين كشورهايي قرا رگرفت كه نه تنها تعداد قابل توجهي گزارش از آن مخابره مي شد بلكه تعدادي از گزارشهاي مهم از نظر طرفداران وجود بشقابهاي پرنده در ايران رخ داده بود . در اين بين يكي از گزارشها اهميت بيشتري داشت. شي ناشناس پرنده كه در بامداد روز 19 سپتامبر سال 1976 در تهران ديده شد. بر اساس گزارشي از اين ماجرا كه در 31 اگوست 1977 منتشر شد ساعت 12:30 نيمه شب 19 سپتامبر تلفنهايي از منطقه شميرانات به نيروي هوايي ارتش ايران زده مي شود و طي آن گزارش رويت يك شي پرنده ناشناس در افق شمالي گزار ش مي شود. دقايقي بعد برج مراقبت فرودگاه مهرآباد تهران حضور اين جرم را در رادار خود تاييد مي كند و بلافاصله يك فروند هواپيماي شكاري به تعقيب آن بر مي خيزد با نزديك شدن هواپيما به اين جرم سيستم راديويي هواپيما از كار مي افتد و جنگنده دوم به هوا بر ميخيزد اما او نيز نمي تواند علي رغم مانورهاي پيچيده پروازي به او نزديك شود در پايان تعداد اين اشيا از يك مورد به سه مورد افزايش يافته و سپس ناپديد مي شوند.
اما بهار بشقابهاي پرنده در ايران سالها بعد ازا ين تاريخ فرا رسيد. شايد انتشار گزارشهايي پراكنده در اين زمينه ادامه داشت اما داستان در پاييز 1369 به اوج رسيد زماني كه دكتر داريوش اديب كه پيش از آن بيشتر به واسطه تدوين مجموعه چهار جلدي جواهر شناسي شناخته مي شد كتابي با نام اسرار بشقابهاي پرنده را ترجمه و منتشر كرد . اين كتاب ترجمه داستاني به نام «COMMUNION - A true story »بود كه در واقع خاطرات نويسنده آن ويتلي استريبر از دزديده شدنش توسط موجودات فضايي ( يك برخورد نزديك نوع سوم و البته بسيار هيجان انگيز!!) به حساب مي آمد اما پيشگفتار كوتاه داريوش اديب بر اين كتاب بيش از متن اصلي و طولاني آن مهم به نظر مي آمد چراكه در آن ضمن يادآوري خاطره اي از ملاقات با پسري كه مدعي ديدار با بشقابهاي پرنده در پارك جنگلي عباس آباد تهران بود تصاويري را كه وي از بشقابهاي پرنده در تهران گرفته بود منتشر مي ساخت .
تصاويري كه گفته شد در ماهنامه بشقابهاي پرنده ( كه در آمريكا منتشر مي شود ) نيز منتشر شده است. در همان سالها داريوش اديب سلسله مقالاتي در روزنامه اطلاعات به عنوان يكي از روزنامه هاي پرمخاطب ايران منتشر كرد و در آن با ارايه شواهد زياد سعي دراثبات حيات هوشمند فرازميني و بشقابهاي پرنده نمود. يكي از اين موارد صورت فرعون مريخي بود كه بعدها توسط تصاويرفضاپيماي مدارگرد مريخ موسوم به MGS ماهيت اصلي آن مشخص شد. در تصاوير دقيق اين تپه يك كيلومتري طبيعي هيچ نشاني از صورت انان نيست و فقط بر اثر بازي نور و وضوح كم تصاوير اول به اين صورت ديده شده است .
مدتي بعد از موج اوليه ماهنامه نجوم به پاسخگويي به برخي از اين شايعات پرداخت كه نتيجه ان مجموعه مقالاتي بود كه همراه با يك راهنماي عملي عكاسي از بشقابهاي پرنده اين موضوع را نه تنها رد، بلكه مطبوعات كشور را به دليل انتشار چنين گزارشهايي مورد انتقاد قرار مي داد. در اين مقاله ها نشان داده شده كه چگونه مردم پديده هاي نجومي و جوي را با اشياي ناشناس پرنده اشتباه مي گيرند .همين طور توضيح داده شده كه چگونه حتي به كمك يك چراغ مطالعه مي توان تصويري از يك بشقاب پرنده ساخت.
داستان بشقابهاي پرنده در ايران براي چندين سال دوران آرامي را سپري كرد تا اينكه از اوايل دو سال گذشته و با مشاهده اشيا نوراني در برخي شهرها بار ديگر داستان از نو آغاز شد. اولين گزارشها از مرزن آباد و سپس بابل و مشكين شهر آغاز شد جايي كه گويها نوراني مي توانست علاوه بر اينكه موجب وحشت اهالي شود حتي خسارات زيادي به جاي گذارد اين پديده كه همزمان در برخي از كشورهاي جهان هم رويت شد به سرعت مورد بررسي قرار گرفت و نتيجه به زودي مشخص شد آذرگويهاي گلوله اي كه يك پديده نادر ولي شناخته شده است البته در مورد بابل گونه اي از تخليه انرژي ژئو فيزيكي علت اصلي حادثه اعلام شد اما مشكين شهر نه تنها پايان داستان آذرخشهاي گلوله اي را رقم زد آغاز فصل جديد بشقابهاي پرنده نيز از همانجا آغاز شد.
25 و 26 فروردين ماه 1383 خبرگزاريها خبر مشاهده شي ناشناس نوراني را در آسمان مشكين شهر و اردبيل دادند بلافاصله صدا و سيما تصاويري كه توسط يك دوربين آماتوري از اين اجرام تهيه شده بود منتشر ساخت و بدين ترتيب موج جديد آغاز شد خبرگزاري ايرنا در كمتر از 72 ساعت بيش از 6 خبر از رويت اين اجرام در آسمان شهرهاي مختلف ايران از مشكين شهر و اردبيل گرفته تا گنبد كاووس و تبريز و اراك و اشنويه و سنندج و ... منتشر كرد.
... گزارش اول از دوشي پرنده ناشناس در آسمان سخن مي گفت كه تلالوئي با رنگهاي مختلف داشتند و حركتهايي نامشخص در آسمان انجام مي دادند هنوز در باره اين گزارش نمي توان اظهار نظر كرد چراكه هيچ داده مشخصي از آن وجود ندارد اما در بقيه موارد با شي درخشان در افق جنوب غرب يا شمال غرب مواجه شديم كه حتي از آن هم تصاويري تهيه و پخش شد. به غير از گزارش اول كه مانند رويت بسياري از اجرام پرنده اطلاعات ناقص و نامشخصي دارد براي بقيه پاسخ قاطعي وجود دارد. چيزي كه حتي باور آن نيز مشكل است كه چطور چنين شمار زيادي از مردم و رسانه ها به آن بي توجه بوده اند.
گزارش ايرنا از ديده شدن اين شي در تبريز را مرور كنيد :« تعدادى از شاهدان عيني گفتند يك شي نوراني را چهارشنبه شب درآسمان تبريز مشاهده كرده اند. به گفته آنان ، اين شي كه طيف هايي از نورهاى قرمز، آبي و سبز از آن به سرعت ساطع مي شده مقارن ساعت 30 / 20 چهارشنبه درجنوب آسمان تبريز در منطقه وليعصر رويت شد... در طرفين اين شي نوراني دو بازوى نوراني خط گونه وجود داشت. وى افزود اين شي از سمت شرق به غرب با سرعتي بسيار كند و غيرمحسوس در حركت بود.»
ايرنا : 26 فروردين 1383 برابر با 14 آوريل2004
يك شي نوراني بار ديگر سه شنبه شب در ارتفاع پائين در ضلع جنوبي شهر گنبدكاووس ديده شد. به گفته منابع مردمي ، اين شي از ساعت 20 تا22 و30 دقيقه در آسمان ظاهر شده و رنگ هاى مختلف از خود انعكاس مي داد. اين شي نوراني ، كم كم در آسمان ناپديد شد. دوشنبه شب نيز يك شي نوراني در ارتفاع پايين در ضلع جنوبي شهر گنبدكاووس مشاهده شده بود. "ايرنا" گزارش داده بود كه اين شي به مدت 90 تا120 دقيقه در آسمان ظاهر شده و رنگ هاى مختلف از خود انعكاس مي داد. از اين شي نوراني ، دو نور جدا شده و كم كم در آسمان ناپديد شد»
آيا اين توصيفها كه د رگزارش مشاهدات شاهدان عيني نيز نقل شده است شما را ياد بانوي زيباي منظومه شمسي نمي اندازد؟ زهره اين روزها ازتربيع گذشته و به حالت هلالي خود نزديك مي شود به همين دليل تقارن نورش در زمين كاملا يكسان نيست و همين امر باعث تشديد پراش نوري در يك جهت مي شود ، پديده اي كه شاهدان از ان به نام بازوهاي اطرافش ياد كرده اند . حركت غير محسوس شرق به غرب چيزي جز مشخصه آشكار ستارگان و البته سيارات نيست و به ياد داشته باشيد كه در تمام گزارشها (منهاي گزارش اول) اين شي در افق غربي قرار دارد . علت تغيير رنگ زهره در هنگام غروب و در شهرها نيز پديده جديدي نيست آلودگي جوي و وجود ذرات معلق در جو زمين از يك سو و از سوي ديگر بازتاب گرماي جذب شده در طول روز از زمين در ساعات اوليه غروب باعث تشديد پراش نور اين سياره مي شود .
البته اين اولين باري نيست كه زهره مردم را به اشتباه انداخته است. رونالد ريگان رييس جمهور اسبق ايالات متحده (زماني كه فرماندار يكي از ايالات آمريكا بوده است)يك شب كه از پنجره اتاق كا رخود نگاهي به بيرون انداخت نور خيره كننده اي را ديد كه او را مستقيما زير نظر گرفته بود بلافاصله جلسه شوراي عالي امنيت ملي تشكيل شد و دستور بررسي پديده صادر شد او فكر مي كرد توسط هواپيماهاي جاسوسي روسيه زير نظر گرفته شده است غافل از اينكه به زهره مي نگرد. در جريان جنگ جهاني دوم نيز بارها خلبانهاي نيروي هوايي آمريكا در بازگشت از ژاپن به روي زهره آتش گشودند.
به هر حال عدم وجود نهادي معتبر كه وظيفه پاسخگويي به چنين مسايلي را( كه قطعا بعد از اين نيز با آن روبرو خواهيم بود ) بر عهده داشته باشد كماكان احساس مي شود. در حالي كه اين موضوع با يك تماس ساده به مراكزي مانند انجمن نجوم ايران يا ماهنامه نجوم قابل توجيه براي رسانه ها بود.
اما آيا حل شدن معماي اشيا پرنده بهار 83 ايران به معني بسته شدن كامل اين پرونده در ايران و جهان خواهد بود . قطعا خير. تا زماني كه مسايل را از دريچه مربوط به ان بررسي نكنيم همواره احتمال رخ دادن موارد مشكوك اينگونه اي وجود دارد اگر ندانيم در اسطوره شناسي كهن نقش دايره در حال پرواز سمبلي باستاني است كه گاهي خود را در شكل ماندالاي هندي و بودايي نمايان مي سازد و گاهي به شكل محوطه معابد كهن، نخواهيم توانست توجيه شي پرنده نقش برجسته هاي كهن را درست درك كنيم و اگر فراموش كنيم كه در ديد اساطيري تجلي امر مقدس با ظواهر وحشت همراه است ممكن خواهد بود توصيفي از تجلي يك امر مقدس را با مراحل فرود يك سفينه فضايي اشتباه بگيريم و اگر به خود اجازه دهيم بدون بررسي كامل همزمانيهاي خاص را به يك پديده مربوط كنيم ممكن خواهد بود اشتباههاي سنگيني مرتكب شويم همانگونه كه برخي از فضانوردان هنگام گذر از جو زمين اثر حرارتي سفينه را با اشيا پرنده ناشناس اشتباه گرفتند و خلبانهايي كه بازتاب نور ابرها را با بشقابهاي پرنده مهاجم.
نكته اي كه بايد به طور خلاصه بر آن تاكيد كرد آن است كه بحت ما مبتني بر عدم وجود اشيايي موصوف به UFO كه حامل مسافراني از سيارات دور دستند به معني تاييد اين نظر نيست كه در كيهان حيات وجود ندارد. بحث آنجا است كه ما معتقديم بايد تنها بر اساس شواهد و مدارك علمي به توضيح و تبيين پديده ها دست زد و انجا كه مدارك ما ناتوان از پاسخگويي به پرسشها مي شود به جاي سعي در ارايه توضيحات نامانوس بپذيريم كه در ان مورد ناآگاهيم و فعلا نمي توان در باب آن نفيا و اثباتا سخني بگوييم. بسياري از ما بر مبناي محاسبات رياضي و منطقي و با درك مقياسي از عالم هستي بر اين باوريم كه در گوشه اي از اين كيهان حياتي حتي هوشمند وجود دارد. شايد به همين دليل بيشترين تلاش ما در پيدا كردن اين حيا ت و پاسخ به اين سوال كهن انجام شده باشد طرح هاي عظيمي چون SETI به دنبال نشانه هاي احتمال حياتند و پيش قراولان سفر به فراسوي منظومه شمسي با خود لوحي را حمل مي كنند كه محل آغاز سفر آنها را نشان مي دهد اما اين اعتقاد به وجود حيات دليل آن نمي شود كه زهره و يا هر پديده آشنا يا نا آشناي ديگري را به جاي سفينه اي فضايي به مردم معرفي كنيم موضوع بشقابهاي پرنده بدون توجه به صحت و يا كذب بودن گزارشات ارايه شده و بدون توجه به ماهيت اصلي آنها، به عنوان پديده اي رواني نيز قابل بررسي است كارل گوستاو يونگ در پژوهشي بنيادي در خصوص بشقابهاي پرنده ( كه ترجمه ان به قلم جلال ستاري و با نام اسطوره اي نو ، نشانه هايي در آسمان منتشر شده است) ياد اور ميشود كه ظهور و گسترش اين پديده به معني بروز حادثه اي رواني در ضمير ناخوداگاه انسان است كه ممكن است نشان از گونه اي آشفتگي رواني اجتماعي داشته باشد .
بشقابهاي پرنده به عنوان اسطوره اي نو شكل گرفته اند و تا زماني كه با سلاح خرد و تدبير و استفاده از طيف وسيعي از دانشها به بررسي آنها نپردازيم مطمئن باشيد هرروز در گوشه اي از آسمان نشانه اي ظهور خواهد كرد. شايد روزي سفيران تمدني دور به ديدار ما بياييند و اسطوره واقعيت پيدا كند اما تا آن زمان حق نداريم زهره و يا ساير پديده هاي طبيعي را با آن جايگزين كنيم.
منبع :aarmaan2.persianblog.com

Sunday 2 December 2007

شهاب سنگها


شهاب سنگ یك سنگ آسمانی ست كه به زمین افتاده است. در واقع همه اجرام در حال حركت در فضا كه به زمین می افتند، شهاب سنگ نامیده می شوند. دست كم هرسال 100 شهاب سنگ با زمین برخورد می كند. بیشتر این شهاب سنگ ها بسیار ریزند. آنها به قدری كوچكند كه مقاومت هوا می تواند سرعتشان را آنقدر آهسته كند كه براثر اصطكاك با جو نسوزند و به آرامی به زمین بیفتند.
سه نوع شهاب سنگ وجود دارد. سنگی- آهنی و سنگی - آهنی.
شهاب سنگ های سنگی از مواد معدنی سیلیكون و اكسیژن غنی هستند. مقادیر كمتری از آهن، منیزیوم و عناصر دیگر هم در آنها وجود دارد. یك گروه از شهاب سنگ های سنگی تكه هایی از همان موادی كه سیاره ها را تشكیل داده اند را دارند. گروه دیگری از شهاب سنگ های سنگی زمانی بخشی از بدن والدشان بوده اند. به عنوان مثال بخشی از یك سیارك بوده اند. سیارك به قدر كافی بزرگ هست كه ذوب شود و یك هسته غنی از آهن و پوسته سنگی به وجود آورد. شهاب سنگ های آهنی بیشتر از آهن و نیكل تشكیل شده اند. شهاب سنگ های سنگی-آهنی به مقدارتقریباً مساوی سنگ بر پایه سیلیكون و فلز آهن-نیكل دارند. تركیب مواد شهاب سنگ ها, كلیدهایی را درباره منشأ آنها به دست می دهد. آنها ممكن است با سیارك ها یك منشأ مشترك داشته باشند. بعضی از مواد شهاب سنگ ها شبیه به زمین و ماه یا برخی حدس می زنند كه شبیه به مریخ است و ترکیب بعضی ها هم كاملاً با تركیبات اینها متفاوتند. بعضی ها هم تركیبی مثل ستاره های دنباله دار دارند.

اندازه شهاب سنگ ها
اندازه شهاب سنگ ها بسیار متفاوت است. بیشتر آنها نسبتاً كوچكند. بزرگ ترین شهاب سنگی كه تا كنون پیدا شده وزنش حدود 100تن یا 60 تن متریك است. این شهاب سنگ آهنی در مزرعه ای دركشور آفریقایی نامیبیا افتاده است. با این كه زمان زیادی از افتادن آن می گذرد هنوز چاله ای كه تشكیل داده سر جای خودش است. اجسام خیلی بزرگ تری مثل سیارك ها و ستاره های دنباله دار هم می توانند به زمین برخورد كنند و به شهاب سنگ تبدیل شوند.
شهاب سنگ ها از یك سقوط آتشین از میان جو زمین جان سالم به در برده اند و مقدار زیادی از جرمشان را در این فرایند از دست داده اند. بیشتر شهاب سنگ های در حال حركت در فضا پس از برخورد به جو زمین می سوزند و از آنها تنها ذراتی از گرد و غبار باقی می ماند. هر روز حدود 3000 تن گرد وغبار شهاب سنگی به زمین می افتد.
شهاب سنگ ها به خاطر این به سطح زمین می رسند كه اندازه آنها برای سفر از میان جو مناسب است. اگر آنها خیلی كوچك بودند, در جو متلاشی و تكه تكه می شدند. اگر خیلی بزرگ بودند ممكن بود قبل از رسیدن به سطح زمین منفجر شوند. یك چنین شیئی در سال 1908 در حدود شش مایلی (ده كیلومتری) بالای رودخانه تونگوسكا در سیبری منفجر شد و در منطقه ای به وسعت 20 مایل (32 كیلومتر) رها شد و درختان را دود زده كرد و به طور سطحی سوزاند.

کار همراه با درآمد در اینترنت